اگر فکر می کنی ؟؟؟؟


 من تکه ای از دانایی ابرها را گاز زده ام و خود را قورت داده ام ! دستی گفت بیا جلوتر ... خاکستری نباش ... ! ومن به احترام این دست گفتم امشب که دل من غرق امید است بگذار مثل همیشه صورتی باشم ... زیرا که باغچه ذهن من امشب آشفته نیست .. آبستن حوادثی عجیب ذهن خود را به پنجره این دستگاه می دوزم و سبک به تو می گویم « من دیگه منتظر هیچ کسی نیستم تا بیاد .... دل من از آسمون معجزه اصلا نمی خواد ... » نه اینکه نخوانم ... نه اینکه نخواهم ... می خواهم ... اما « من بدانچه دلخواه منست حمله نمی برم ... خود را به تمامی بر آن می افکنم ... اگر بر آنم که دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خاست راهی بجز اینم نیست ... » می فهمی ؟ من سرشارم از عشق ... سرشارم از تو ... توی که نمی دانم که هستی ! سرشارم از شعر ... سرشارم از حرف و فریاد ... اما به احترام مهتاب امشب سکوت می کنم ... تا دست برنده تو را باز بخوانم ... چه در چنته داری ؟ امشب من صورتیم .... بیا 



اگر فکر می کنی
اگر فکر می کنی که رفتنت باعث شکستنم می شود
اگر فکر می کنی که از پس رفتنت اشک می ریزم
اگر فکر می کنی که با نبودنت لحظه هایم خالی می شوند
اگر فکر می کنی که هر لحظه دلم برای بوسه هایت تنگ می شود
اگر فکر می کنی که بی تو می میرم
بسیار درست فکر کرده ای
خب تو که می دانی نبودنت را تاب نمی آورم
...پس بمان
 
نظرات 7 + ارسال نظر
نخودی شنبه 18 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 11:38 ق.ظ http://nokhod.blogfa.com

سلام عزیزم در اولین فرصت لینکت می کنم راستی آپ هم هستم اگه اهله چتی خبری واست دارم برو بخون

مریم و سعید یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:22 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام دوست نازنین و مهربون . تقریبا 2 سال قبل اومده بودید سراغ من و مریم و توی وبلاگمون نظر داده بودید . شاید براتون جالب باشه که ببینید بعد از 2 سال رنج به یاری خدا داریم به هم می رسیم . سراغ ما بیاید.

مریم و سعید یکشنبه 19 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 03:23 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام دوست نازنین و مهربون . تقریبا 2 سال قبل اومده بودید سراغ من و مریم و توی وبلاگمون نظر داده بودید . شاید براتون جالب باشه که ببینید بعد از 2 سال رنج به یاری خدا داریم به هم می رسیم . سراغ ما بیاید.

شکوفه دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:46 ق.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام .. خیلی قشنگ نوشتی ... واقعا وقتی کسی که دوست داریم میدونه که بدون اون نمیتونیم زنده باشیم چرا میره ؟ .................. :( در پناه حق

ممدم ممد ا&#1607 چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:15 ب.ظ http://mamadahvazi.blogsky.com

سلام برادر جان

مهسا جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:23 ق.ظ http:////forozzan.persianblog.com

سلام دوست عزیز ...خیلی قشنگ نوشتی ...موفق باشی
قابل دونستی به ما هم سری بزن
یا حق

* پرنسس* شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 02:41 ق.ظ http://yasesefid.blogsky.com

ز تحسینم، خدارا .. لب فرو بند!
نه شعر است این .. بسوزان دفترم را!
مرا شاعر چه می‌پنداری .. ای دوست
بسوزان این دل خوشباورم را...

مگر احساس گنجد در کلامی؟!
مگر الهام جوشد با سرودی؟!
مگر دریا نشیند در سبویی؟!
مگر پندار گیرد تار و پودی؟!

اگر احساس می‌گنجید .. در شعر،
بجز خاکستر از دفتر نمی‌ماند!
وگر الهام می‌جوشید .. با حرف؛
زبان، از ناتوانی در نمی‌ماند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد